معرفی ونقد فیلم (حرامزاده های لعنتی)
تصویری آرمانگرایانه ازهنر متعالی
[ ]
معرفی ونقد فیلم (حرامزاده های لعنتی)
نظرات

همه چیز درباره فیلم حرامزاده‌های لعنتی 

                                                                                                          (از ویکی پدیا)

 

************************************************************************************

 

حرامزاده های لعنتی یا حرامزاده‌های بی‌شرف همچنین لعنتی‌های بی‌آبرو (به انگلیسیInglourious Basterds) فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی کوئنتین تارانتینو می‌باشد. حوادث فیلم در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. کارگردان در این فیلم پایان جنگ جهانی دوم و رایش سوم را در یک ماجرای کاملاً خیالی به تصویر کشیده است. تارانتینو که خود نویسندگی فیلم را هم بر عهده داشته گفته است که که ایدهٔ ساخت این فیلم را از مدت‌ها پیش در سر داشته و فقط ۱۰ سال روی شخصیت آلدو (برد پیت) در فیلم فکر می‌کرد.

حرامزاده‌های لعنتی اول در ۶۲مین جشنوارهٔ فیلم کن نمایش داده شد و برنده یک جایزه شد و امتیازات بسیار خوبی هم کسب کرد. سپس در ۲۱ آگوست ۲۰۰۹ در آمریکا اکران شد.

 

در جنگ جهانی دوم، در یکی از مناطق مرزی فرانسه اشغال شده توسط نازی‌ها، روزی کلنل اس اس، هانس لاندا که به او لقبشکارچی یهودیان را داده‌اند به کلبه‌ای می‌آید و از مرد خانواده درباره یهودیان اطراف می‌پرسد. کمی بعد مشخص می‌شود که یهودیان مورد نظر زیر کف خانه مخفی شده‌اند. به دستور کلنل، به زمین شلیک می‌کنند. تمامی اعضای خانواده از جمله پدر، مادر و برادر می‌میرند. اما دختر خانواده که شوشانا نام دارد فرار می‌کند.فصل اول: روزی روزگاری... نازی‌ها در فرانسهٔ اشغالی

فصل دوم: حرامزاده‌های لعنتی

در جنگلی در نزدیکی پاریس شخصی به نام آلدو (با بازی برد پیت) از نیروهای متفقین است که به همراه جوخه وحشی اش در پناهگاهی مستقر است. هر نازی در آن نزدیکی باشد دو راه بیشتر ندارد. یا موقعیت دوستانش را لو دهد و توسط این گروه خشن لخت شود و آرم سواستیکا نازی‌ها را با خون بر پیشانی خود ببیند یا به بدترین شکل کشته شود. آلدو متوجه می‌شود که شخصی به نام کلنل دالما در پاریس به سر می‌برد. پس تصمیم به ترور او می‌گیرد.

فصل سوم: شب آلمانی‌ها در پاریس

شوشانا به پاریس آمده و یک سینما اداره می‌کند. او روزی با سربازی آشنا می‌شود که می‌خواهند از شجاعت‌های او در ارتش آلمان فیلم بسازند. این شخص (که فردریک نام دارد) شوشانا ر ابه رستورانی می‌برد که در آن فرمانده نازی‌ها و کلنل دالما منتظر آن‌ها هستند. کلنل به شوشانا می‌گوید که اگر امکان دارد فیلم را برای اولین بار در جلوی تمام فرماندهان نازی در سالن سینما او پخش کنند. شوشانا این را می‌پذیرد. او که کلنل ر ابه یاد دارد، با کمک دوست سیاهپوستش می‌خواهند درشب افتتاحیه تمام افراد حاضر در سالن را بسوزانند تا انتقام خودشان را بگیرند.

فصل چهارم: عملیات کینو

در مقر متفقین قرار بر این می‌شود که عملیاتی به نام کینو انجام شود که هدف آن کشتن تعدادی از افسران آلمانی است که در سینمایی در پاریس جمع می‌شوند. رابط و طراح این عملیات ستاره آلمانی سینما بریجت ون همرسمارک است. اما در محل قرار با این زن دست مامور متفقین رو می‌شود که باعث یک کشتار می‌شود و هر کسی به دیگری شلیک می‌کند. بعد پایان تیرباران، حرامزاده‌ها بریجت را که هنوز زنده مانده با خود می‌برند. آنها مطمئن نیستند که او واقعاً با آنها همدست باشد چون باعث شده مامور عمیلات به همراه دو نفر از افراد لعنتی‌ها کشته شوند. بعد از اطمینان پیدا کردن به بریجیت، از آنجایی که حرامزاده‌ها آلمانی بلد نیستند، نقشه عوض می‌شود و قرار می‌شود آنها به‌جای ماموران مورد نظر عمیلات را انجام دهند و خودشان را فیلمسازان ایتالیایی جا بزنند.

فصل پنجم: انتقام از غول چهره

کلنل و جوخه نازی‌ها با هم به کافه تیرخورده می‌روند تا آنجا را بازرسی کنند. در حین بازرسی کفش قرمز به جا مانده‌ای که در اصل مال بریجت است را می‌بیند و آن ر ابا خود بر می‌دارد.

شب افتتاحیه فیلم آلمانی‌ها فرا رسیده‌است. فردریک قهرمان و کارگردان و کلنل نیز در آنجا حاضر هستند. بریجت نیز در این اکران اولیه به همراه آلدو و حرامزاده‌ها که همگی تغییر قیافه داده‌اند و خود را ایتالیایی‌هایی از متحدین جا زده‌اند هم حضور دارند. این در حالی ست که شوشانا می‌خواهد تمام نوارها را بسوزاند.

کلنل وقتی پای آسیب دیده از درگیری در کافه بریجت را می‌بیند از بریجت می‌خواهد به اتاقی خلوت بروند. او در آنجا کفش قرمز بریجت را به پایش می‌کند و درمیابد که حرامزاده‌ها آنجا هستند. او بریجت را می‌کشد و سپس دستور می‌دهد که آلدو و یکی از یارانش را به دفتر مخفی‌اش ببرد. او در آنجا می‌گوید که حاضر است با آمریکایی‌ها معامله کند و اجازه دهد که دوستان دستگیر نشدهٔ آلدو نقشهٔ خود را عملی کنند.

در آنسو شوشانا می‌خواهد به دوستش دستور بدهد که نوارهای فیلم را به منظور به آتش‌کشیدن سینما بسوزاند. اما فردریک ناگهان وارد اتاق می‌شود و می‌گوید که می‌خواهد با او باشد. شوشانا او را از اتاق بیرون می‌کند و موقعی که فردریک می‌خواهد بنا به خواستهٔ شوشانا، در را قفل کند و در حالیکه پشتش به شوشاناست، شوشانا به او شلیک می‌کند. فردریک می‌افتد و می‌میرد. شوشانا می‌رود که جسدش را بازرسی کند که فردریک که خود را به مردن زده بود به او ۴ تیر شلیک می‌کند و کمی بعد خودش هم جان می‌دهد.

با پخش فیلم تهیه‌شده توسط شوشانا در ادامهٔ فیلم آلمانی، دوست سیاه‌پوست شوشانا می‌فهمد که وقت آتش‌زدن سینما شده‌است. پس با انداختن سیگار روشن خود در بین نوارهای فیلم (که شدیداً آتش‌زا بودند) سینما را به آتش می‌کشد و دو تا از حرامزاده‌ها که هنوز در سینما بوده‌اند نیز پس از به رگبار بستن هیتلر و همراهانش و قتل آن‌ها، مردم حاضر در سالن را به رگبار می‌بندند، که در نهایت با انفجار بمبی که کلنل در آنجا مخفی کرده بود، دیگر کسی زنده نمی‌ماند.

در سوی دیگر کلنل و آلدو سوار ماشین می‌شوند و به جنگل می‌روند. وقتی به پناهگاه رسیدند کلنل به آلدو یک نشان افتخار می‌دهد و برای ثابت کردن این که با آنها خصومتی ندارد چاقو و اسلحه‌شان را برمی‌گرداند. آلدو و دوستش هم رانندهٔ وی را کشته و پوست از سرش می‌کنند. آنها روی پیشانی کلنل، سواستیکا حک می‌کنند. آلدو به دوستش می‌گوید «فکر کنم این بهترین اثر هنری من است!»

 

تصویر نمادین برد پیت (سروان آلدورین)بر روی پوستر تیزر فیلم (جملهٔ روی پوستر: کار یک حرامزاده هیچ وقت تمام نمی‌شود.)

بازیگران :

  • برد پیت در نقش «آلدو آپاچی». فرماندهٔ جوخه حرامزاده‌ها که بسیار بی‌رحم است و روی پیشانی قربانیانش سواستیکا حک می‌کند.
  • ایلای روت در نقش «دانی» که به او لقب خرس یهودی را داده‌اند. او شاید قدرتمندترین فرد گروه بعد از آلدو باشد.
  • تیل شوایگر در نقش «هوگو»، ژنرالی که به نیروی آنها می‌پیوندد. آنها او را از زندان متحدین در آورده بودند.
  • ملانی لوران در نقش «شوشانا». دختری که می‌خواهد از نازی‌ها انتقام بگیرد.
  • دیانه کروگر در نقش «بریجت»، هنرپیشهٔ آلمانی که در آخر بدست کلنل کشته می‌شود.
  • کریستوفر والتس در نقش کلنل Standartenführer. کلنل یک شخص دو جانبه‌است. که پدر و مادر و برادر شوشانا را به قتل می‌رساند.
  • دنیل برول در نقش «فردریک»، قهرمان نازی‌ها که به خاطرش فیلم ساخته‌اند. او و شوشانا یکدیگر را می‌کشند.

  1. شد» ‎(فارسی)‎. بی‌بی‌سی فارسی، ۱ بهمن ۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۱ بهمن ۱۳۸۸.
  2. پرش به بالا

نگاهی به فیلم  حرامزاده های لعنتی : قدرت واقعی در دست چه کسی است؟

                                 منبع (خبر آنلاین)

************************************************************************************************************************************

نویسنده: شهرام زعفرانلو

 خلاصه داستان:

بخش اول: روزی روزگاری در فرانسه اشغال شده توسط نازیها – 1941

افسر نازی "سرهنگ لاندا" با چند سرباز به كلبه‌ی كشاورز فرانسوی مراجعه كرده و پس از مكالمه‌ای طولانی از وجود خانواده‌ی یهودی در زیرزمین خانه مطلع می‌شود و به جز دختر خانواده "شوشانا" كه از مهلكه می‌گریزد بقیه افراد خانواده را می‌کشد.

بخش دوم: حرومزاده‌های بی‌شرف

راین (براد پیت) افسری است که به سربازان آمریکایی-یهودی خود، با لقب حرومزاده‌های بی‌شرف، ماموریت جنگ با نازی‌های را تشریح می‌کند. کشتار فجیع نازیها، گروه وی را حتی در بین افسران رده بالای نازی و هیتلر معروف می‌کند. سربازان آمریکایی-یهودی پس از کشتن نازی‌ها پوست سرشان را می‌کنند و یا بر پیشانی اسرای آزاد شده نازی با خنجر صلیب شکسته‌ای حک می‌کنند.

بخش سوم: شب آلمانی در پاریس – 1944

شوشانا دختر یهودی که در اپیزود نخست از دست نازیها گریخته بود؛ در پاریس، با نامی متفاوت، سینمای متعلق به عمو و عمه‌اش را به ارث می‌برد. او با افسر جوان آلمانی که قهرمان جنگ است آشنا می‌شود. افسر ضمن ابراز علاقه به وی او را به گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر معرفی می‌کند. گوبلز تصمیم می‌گیرد فیلم "غرور ملت" با بازی افسر جوان را برای مقامات نظامی آلمان و هیتلر در سینمای شوشانا نمایش دهد. در این دیدار ملاقاتی نیز بین سرهنگ لاندا و شوشانا صورت می‌گیرد.

بخش چهارم: عملیات کینو

یک افسر انگلیسی که منتقد سینمای آلمان است، به همراه چند تن از حرومزاده‌ها و یک هنرپیشه‌ی زن آلمانی، برای طراحی نقشه عملیات کینو (کشتن هیتلر در زمان نمایش فیلم در سینمای شوشانا) در کافه‌ای دور هم جمع می‌شوند. در درگیری با سربازان آلمانی همگی کشته شده و تنها زن هنرپیشه رنده می‌ماند.

بخش پنجم: انتقام از چهره‌ی غول‌نما

راین با دو نفر از سربازانش در ژست ایتالیایی‌های محافظِ هنرپیشه زن آلمانی، به سینمای شوشانا، محل نمایش فیلم می‌روند. سرهنگ آنها را شناسایی کرده و با ترفندی در یکی از اتاق‌ها زن هنرپیشه را خفه می‌کند. سپس راین را دستگیر کرده و در بازجویی با وی معامله می‌کند که در صورت دادن امتیازاتی خاص از سوی دولت آمریکا به وی، راین و دوستانش را آزاد کند.

شوشانا نیز با درست کردن قطعه فیلمی تهدیدآمیز علیه نازی‌ها، آن را به فیلم اصلی نازی‌ها الصاق می‌کند. افسر جوان (قهرمان جنگ) در آپارات‌خانه به شوشانا ابراز علاقه می کند، اما شوشانا جواب او را با گلوله می‌دهد. جوان نازی هم پاسخش را با گلوله داده و هر دو می‌میرند. کارگر سیاه‌پوستِ شوشانا، با سوزاندن نگاتیوهای کهنه، سینما را به آتش می‌کشاند. همزمان دو سرباز از گروه راین، نازی‌ها و هیتلر و گوبلز را به گلوله می‌بندند.

در سکانس پایانی، سرهنگ لاندا به همراه راین و دوستانش در جنگل برای پیوستن به آمریکایی‌ها در راهند که راین با خنجر خود صلیبی شکسته را بر پیشانی او حک می‌کند.

نقد فیلم:

اگر جنگِ بین دو طرف متخاصم را به دیده‌ی ناظری بی‌طرف نگاه کنیم، شاید بتوان جنایات‌ و کشتارهای هر دو طرف را به یک اندازه به قضاوت نشست.

تارانتینو در " حرومزاده‌های بی‌شرف"، تنها در ترسیم خشونت‌های اعمال شده، نقش ناظری بی‌طرف را ایفا می‌کند. خشونت‌ و کشتار غیرمتعارف نازیها توسط سربازان آمریکایی-یهودی، عریان‌تر و بیشتر از جنایات نازی‌ها تصویر می‌شود. کارگردان ضمن دست شستن از روایت نخ‌نما و تکراری جنایتهای نازیها در آثار سینمایی، سعی دارد قصه‌ای متفاوت از جنگ دوم جهانی را بیان کند.

آمریکایی‌ها که به کندن پوست سر سرخپوستان سرزمینشان معروفند، در جنگ با نازیها هم همان شیوه را در ابراز تنفر و نمایش خشم خویش به کار می‌برند. ابراز بغض و کینه‌ی 60 سال گذشته از آلمانها، که در سینما و سایر آثار هنری به گونه‌های مختلف گفته شده، به انتقام‌گیری صریح و تندی تبدیل می‌شود که فیلم تارنتینو روایتگر آن است.

فیلم همذات‌پنداری معمول تماشاگر با قهرمان را به چالش می‌کشد و در صحنه‌های گوناگون آن را به بازی می‌گیرد. گاهی دلمان برای سربازان آلمانی می‌سوزد که با چه مهارتی پوست سرشان کنده می‌شود و یا با چه هیجانی سرهایشان به چوب بیسبال متلاشی می‌شود. سرمستی سربازان یهودی از انجام چنین اعمالی، بیشتر عصبانی‌مان می‌کند. گاهی نیز مانند بخش نخست فیلم که خانواده‌ی یهودی در زیرزمین کلبه‌ی کشاورز قتل‌عام می‌شوند، تنفر از نازیها را در نگاه تماشاگر برمی‌انگیزد.

شگرد تارانتینو در نوسان دادن داوری‌های مخاطب نسبت به طرفین دعوا و جانبداری بیننده از قربانیان و حتی افراد جانی، همچون سایر آثار او، اثبات می‌کند که خشونت بخش پنهانی سرشت آدمی است. چه یهودی باشی یا نازی، مهم آن است که در آن لحظه، قدرت در دستان چه کسی باشد.

بازی چشم‌گیر کریستف والتز در نقش سرهنگ لاندا، جوایز متعددی را برای او به ارمغان می‌آورد. او که در مواجهه با برخی شخصیت‌ها (کشاورز فرانسوی، شوشانا، راین، زن هنرپیشه و...) با کمال خونسردی، ریباترین مقدمه‌چینی‌ها را ترتیب می‌دهد تا حرف و عمل آخر خود را به انجام رساند، تماشاگر را نیز مانند شخصیت‌های مقابلش در اضطراب تشدید شونده قرار داده و در پایان با عملی غیرقابل پیش‌بینی مخاطب را شوکه می‌کند.

کشتن خانواده‌ی پناه داده شده پس از مکالمه‌ی طولانی با کشاورز فرانسوی و یا خفه‌ کردن زن هنرپیشه‌ی آلمانی پس از گفتگویی ساده و پوشاندن کفش به جا مانده در کافه به پای زن، انتظار عملی وقیحانه از سوی او را به ذهن متبادر می‌سازد؛ اما ناگهان او را خفه می‌کند!

قطعاً بازی او حتی برتر از بازی براد پیت در نقش راین است. زیرا پیت تنها در برخی از لحظات قادر است متفاوت‌تر از نقش‌های گذشته و با خصوصیات یک شکنجه‌گر خونسرد ایفای نقش نماید.

وجه مشترک اغلب شخصیت‌های فیلم، آرامش و اطمینان خاطری است که پیش از انجام جنایت و نشاط و سرخوشی بعد از آن، در رفتارشان موج می‌زند. اوج این منش را می‌توان در "قصه‌های عامه‌پسند" اثر پیشین تارانتینو مشاهده کرد.

ریتم فیلم به نسبت آثار قبلی کارگردان، کندتر، اما ضربات حوادث پایان سکانس‌ها تندتر و تاثیرگذارتر است. دیالوگ‌ها نقشی پیش‌برنده دارند و بر اوج‌گیری التهابات، آن هم نه در شکل ادا کردن جملات، بلکه در محتوای متن گفتگوها، کمک بارزی می‌کند.

ارجاع به فیلم‌های گذشته تاریخ سینما، با موسیقی‌های خاص گونه‌هایی مانند وسترن، حماسی، گنگستری و حتی استفاده از موسیقی کلاسیک، از علاقمندی وافر تارانتینو به این آثار حکایت دارد.

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/250/100/100-Inglourious-Basterds/18-Inglourious-Basterds.jpgحتی بکارگیری ریتم هشداردهنده‌ی پیانو در سکانس نخست فیلم و ایجاد تعلیق و غربت در فضای موجود، همان آهنگی است که در فیلم "چشمان باز بسته"ی کوبریک، شنیده‌ایم.

اما این ارجاعات فقط به شیفتگی کارگردان اشاره ندارد، بلکه موسیقی‌ها را به سود موضوع اثر مصادره کرده و برای اهداف کاملاً شخصی و منحصر به فرد خود در بیان سینمایی‌اش به کار می‌برد.

فیلم قهرمان و ضدقهرمان به شیوه‌ی روایت‌های متداول ندارد. اما به نسبت تفوق آدمهای اصلی داستان، جای قهرمان و ضدقهرمان در طول فیلم تغییر می‌کند. وقتی راین و سربازانش به کشتن نازیها مشغولند، نازی‌ها افرادی گرفتار در چنگال گروهی خشن هستند که به طرز فجیعی کشته می‌شوند، و وقتی راین و همقطارش دستگیر می‌شوند مظلومانه حس ترحم تماشاگر را برمی‌انگیزند. و زمانی که راین بر پیشانی سرهنگ لاندا صلیب شکسته را حک می‌کند تماشاگر را از ترحم پیشین پشیمان می‌سازد.

وقتی که با شوشانا، دختر یهودی که خانواده‌اش را از دست داده، همراه می شویم، سرنوشتش برایمان اهمیت دارد. به موازات آن ندامت افسر جوان نازی را شاهدیم که دل در گرو شوشانا دارد. اما دختر که سرتاپای وجودش را انتقام فراگرفته بدون ملاحظه‌ی عشق و عواطف صادقانه‌ی افسر جوان، او را می‌کشد و عاشقش را به کشتنی دوباره دعوت می‌کند.

 

نویسنده: شهرام زعفرانلو

 

 


تعداد بازدید از این مطلب: 12600
موضوعات مرتبط: سینمای غرب , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1

پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت : 9:30 بعد از ظهر | نویسنده : م.م
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
تقدیم به عزیز سفرکرده ام (فاطمه) .گرچه ناگهان مراتنها گذاشتی ولی به دیداردوباره ات امیدوارم،درلحظه موعودی که ناگهان میآید. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- د رقرونی هم دور وهم نه چندان دور( ایران )باوجود نشیب و فراز های تاریخی بسیارش در بازه های زمانی مکرر،همواره ابرقدرتی احیا شونده و دارای پتانسیل و استعدادبالا برای سیادت برجهان بود .کشورما نه تنها از نقطه نظرقابلیتهای علمی و فرهنگی ،هنری ،ادبی و قدرت نظامی یکی از چندتمدن انگشت شماری بود که حرف اول را دردنیاهای شناخته شده ی آن زمانها میزد، بلکه در دوره هائی طلائی و باشکوه ،قطب معنوی و پرجلال و جبروت جهان اسلام نیز بشمار میرفت . در عصر جدید که قدرت رسانه بمراتب کارآمد تر از قدرت نظامیست باید قابلیتهای بالقوه و اثبات شده ایرانی مسلمان را برای ایجاد رسانه تعالی بخش،درست و کارآمدبه همه یادآوری نمودتا اراده ای عظیم درهنرمندان ما پدید آید درجهت ایجاد (سینمای متعالی)و پدیدآوردن رقیبی متفاوت و معناگرا برای سینمای پوچ ،فاسد و مضمحل غرب و شرق نسیان زده و بالاخص " غول هالیوود"که برکل جهان سیطره یافته است.شاید بپرسید چرا سینما؟...جواب این است : سینما تاثیر بخش ترین رسانه در عالم است و باآن میتوان وجود معنوی انسانها را تعالی دادویا تخریب کرد...و متاسفانه تخریب کاریست که در حال حاضر این رسانه با عمده محصولات خودبه آن همت گماشته است و تک و توک محصولات تعالی بخش آن همیشه در سایه قراردارندو بخوبی دیده نمیشوند چون جذابیت عام ندارندو قادر به رقابت با موج خشونت و برهنه نمایی موجودنیستند. دادن جذابیت و عناصر لذت بخش نوین و امتحان نشده بدون عوامل گناه آلود به محصولات تصویری بگونه ای که بتواند بالذات ناشی از محصولات سخیف و ضد اخلاقی رقابت نماید کاریست بس پیچیده که نیازمند فعالیت خالصانه مغزهای متفکر ومبتکراست و من فکر میکنم این مهم فقط از عهده هنرمندان و متفکران ایرانی برخواهد آمد و شاید روزی که من نباشم محقق گردد...شاید
منو اصلی
موضوعات
لینک دوستان
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 193
:: کل نظرات : 70

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 25

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 399
:: باردید دیروز : 1510
:: بازدید هفته : 5622
:: بازدید ماه : 27183
:: بازدید سال : 152948
:: بازدید کلی : 656302
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CINTELROM و آدرس cintelrom.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.